#ش_ن

ساخت وبلاگ

شاهین که میخونه انگار غرق میشم ..میرم تو اتوبوس محلاتی تو یه شب سرد زمستونی...میرم کنار پنجره ...تو صندلی های عقب اتوبوس که تنگ اند ولی برای من جا دارن...شاهین که میخونه حس میکنم زندگی برام معنی میگیره...شاهین صداش فرق داره...شاهین کلماتش رو جور دیگه ای بیان میکنه...من و میبره به یه دنیای دیگه...به اونجایی که غم هاش معنی دارن...اونجایی که امید هاش معنی دارن...شاهین که میخونه من حس میکنم تو مسیر پیدا کردن خودم دارم راه میرم...شاهین که میخونه...

 

حرف های ممنوعه...
ما را در سایت حرف های ممنوعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahboobeab00a بازدید : 187 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 4:24