تجربش کن

ساخت وبلاگ

اون نوشته ی قبلی مربوط به خیلی وقت پیش بود ک نمیدونم دقیقن کی اما من نصفه گذاشته بودمش و یلدم رفته بود پستش کنم امید وارم این اتاق واسه متن امشبم نیوفته.

دستاورد بزرگ سالهای بعد بیست سالگی برای من این بود تجربش کن

سالهای قبل تر انقدر این این تجربه کردن برام ترسناک بود که اگه یکی بهم میگفت یه روزی تو دور برگردون مدرس با موتور هوندای یه پسری که دوسش دارم زمین میخورم و بعد بدون هیچ جیغ و فریادی بلند میشم و دستش و میگیرم و میریم میشنیم کنار جدول و من بهش بطری اب معدنی رو میدم و میگم نگران نباش چیزی نشده که از خنده و ترس احتمالن سکته میکردم.

اگه یه روزی تو همون روزای گذشته یکی میومد بهم میگفت قراره با همون پسر حدودای ساعت هشت و نیم نه شب از درکه با موتور برگردیم نواب انقدر چشمام و گشاد میکردم که از شدت گشادی درد میرگرفت مثلن...

اگه میگفت انقدر جرات پیدا میکنم که یه شب میرم و خوابگاه میمونم واقعا از ترس زبونم بند میومد...

من همه ی اینا رو و یه عالمه چیز دیگه رو تجربه کردم فقط توی مدت دو سال ...

بودن محمد بی اغراق از مهم ترین دلالیلی بود که کمک م  کرد تجربه کنم و نترسم...

فرا گذاشتن پات از اون محدوده ی خطرت یه وقتایی به حرف زدن و فکر کردن نیاز نداره باید پاتو فراتر بذاری و بچشی شیرینی شو...

من کلاس بدن تئاتر رفتم...

امادگی بدنی باله دارم میرم...

اینا همش از حس خوب تجربه کردنه...

من ترجیه میدم این مزه ی خوب و از خودم دریغ نکنم و تا اخر عمرم همش تجربه کنم.

دیگه میخوام همه ی عمرم و به جای این که کلی فکر کنم و اخر سر یه کار کوچیک انجام بدم یه عالمه کارای مختلف انجام بدم و کمتر به نتیجه ش فکر کنم...

نمیخوام بی مهابا باشم بیشتر دوست دارم کمالگرا نباشم یا اگر هستم حداقل مخرب نباشم.

اینحوری که به خودت حرات و فرصت تجربه میدی همیشه حرف برای گفتن و نوشتن داری...

تجربه های بعد از اینم مربوط میشه به خوندنی هام ..

میخوام بخونم و بنویسم

هر چیزی و که تجربه کنم سعی میکنم اینجا بنویسم این نوشتن اینجا خیلی حال میذه...

[ پنجشنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۰ ] [ 0:24 ] [ محبوبه ابوالحسنی ] [ ]

حرف های ممنوعه...
ما را در سایت حرف های ممنوعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahboobeab00a بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:26