26نامبر
30نوامبر
2دسامبر
4دسامبر
10دسامبر
12دسامبر
13دسامبر
اینا تاریخ روزاییه که خانم اکبری پیام داده که فردا صبحش برم دفتر...دفتر ماژ..واسه کار و ساخت زیورالات و اینا...کنار خانم اکبری همیشه واسه من پر از تجربه و حال خوبه...از حرف زدن درباره ی طرح داستانی و نمایش نمامه خونی...از خودندن داستان مرثیه ای برای ژاله و قاتلش تا داستان قفس چوبک...از حرف زدن درباره ی نمازخانه کوچک من...تا اونجایی که خانم اکبری اکت های بدنی مخصوص خودش رو داشت و من عاشق حرکاتش میشدم و اعطافش...از انگشتر دوربینش تا ساعت گردنبندیش...از دست گرفتن مفتول و سیم چین ...تا رنگ زذن مرغ مینا...تا ریختن رزین ..و دست گرفتن فرز...همش عجیب و خواستنی و جدید و پرماجرا بود برام...از اون چیزا که تو زندگی من و خانم اکبری مشترکه...و این که خانم اکبری این همه مهربونه...این که نمیذاره ناامید شم و کمک میکنه نترسم...اینا خفن ترین اتفاقاییه که ممکنه تو زندگی یه آدم رخ بده...خانم اکبری همیشه واسه من پر بوده از حرفا وتجربه های تازه...یه جاهایی واقعا از اینکه یه ادمایی تو زندگیتن و حلقه ی امن تو میشن لذت میبری...
ولی من این روزا انقدر حالم خرابه که یادم میره خوب واکنش نشون بدم..
اینا واسه من میشن خاطره های خوب...
ماژ جادویی ترین دفتر کار دنیاست...
حرف های ممنوعه...
برچسب : نویسنده : mahboobeab00a بازدید : 115