چه کسی باید تغییر می کرد؟

امروز صبح وقتی میخواستم اوضاع اتاقو درست کنم...رسیدم به اسباب بازیای مهسا*و شروع کردم به غر زدن و فکرکردم که چراانقدر بهم میریزه اتاقو و ای کاش زودتر بزرگ بشه .....اما یکه بعدش تو خاطره هام گشتم و گشتم تا رسیدم به روزایی که من دبستانی بودم و مهسا تازه به دنیا اومده بود...یااون روزایی که تازه به حرف افتاده بود...یا اون وقتا که سینه خیز حرکت میکرد و کل خونه  و زندگی رو بهم می ریخت...بعد فکر کردم چه قدر دلم تنگ شده واسه اون روزا...و بیشتر که فکر کردم دیدم اون وقتا م همش غر میزدم کاش مهسا زودتر بزرگ بشه و دیگه انقدر شلوغ نکنه..

خنده دار بود برام....من هیچ وقت سعی نکردم  باچیزایی که دارم زندگی کنم...همیشه تو فکر عوض کردن اوضاع بودم ،همیشه...این همه غرزدن هام منو به هیچ جا نرسوند ...تنهافایده ش خندیدن اطرافیانم بود....واسه همه جالبه که یه نفر اینقدر بلد باشه به همه چی گیربده و ازش یه ایراد بگیره...

دلم میخواد یکم بفهمم که عوض شدن اوضاع و آدما هیچی رو بهتر نمیکنه...اونی که باید عوض شه منم....

----------_------------------_-------------

*مهسا:خواهر بنده که نه سالشه:)